در لباس شعر

جملاتی که هیچ وقت شعر نشدند

در لباس شعر

جملاتی که هیچ وقت شعر نشدند

گاهی آدم دلــــــــــــــش میخواد شعر بگه
شـــــــــــاید ذوق و قریحشم داشته باشه
ولـــــی خوب، همه شــــــــــــاعر نمیشن
بعضی ها مثـــــل من، فقط حرفهاشون رو
.............::[ در لباس شعر ]::...........
مخفی می کنن،شاید چون اینجوری بهتره.

بایگانی
آخرین مطالب

طبع سخنم خشکیده

جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۰۸ ب.ظ


چند وقتیست که طبع سخنم خشکیده

شاید این من، ز منم های خودش ترسیده


چند وقتیست که این دل، سر و پا نشناسد

یار از یاد نرفت است چو رفت از دیده


حال امروز من از قبل کمی کوک تر است

 نکند او ز کسی حال مرا پرسیده؟!


تو کجایی که در این شعر چه خالی شده جات

جای خالی تو این شعر چه کج روییده


همه هستند ولی غائبمان حاضر نیست

گوش من پس ز کجا زمزمه اش بشنیده


تو بیا نور که این راه بسی تاریک است

ای تو جان و دل و ای دیده و ای نادیده


چند وقت است که شعر تو در این حلق و قلم

گیر کردست و طبع سخنم خشکیده


..::[ در لباس شعر ]::..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی