طبع سخنم خشکیده
جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۰۸ ب.ظ
چند وقتیست که طبع سخنم خشکیده
شاید این من، ز منم های خودش ترسیده
چند وقتیست که این دل، سر و پا نشناسد
یار از یاد نرفت است چو رفت از دیده
حال امروز من از قبل کمی کوک تر است
نکند او ز کسی حال مرا پرسیده؟!
تو کجایی که در این شعر چه خالی شده جات
جای خالی تو این شعر چه کج روییده
همه هستند ولی غائبمان حاضر نیست
گوش من پس ز کجا زمزمه اش بشنیده
تو بیا نور که این راه بسی تاریک است
ای تو جان و دل و ای دیده و ای نادیده
چند وقت است که شعر تو در این حلق و قلم
گیر کردست و طبع سخنم خشکیده
- ۹۳/۰۳/۰۲